به گزارش خبرگزاری فارس، این مقاله در هفت بخش تنظیم شده است. متنی که میخوانید بخش سوم مقاله حمداله محمدی و دیگران با عنوان «تعلیم و تربیت و کارآفرین رقابتی: تاملی بر تحول مفهوم «انسان اقتصادی» از مکتب تربیتی لیبرالیسم کلاسیک تا نولیبرالیسم» است:
در بخش اول مطرح شد که اصلاحات بازارمحور نولیبرالیسم در سالهای اخیر به عنوان بخشی از ضرورت عصر حاضر رسوخ کرده و سبب فهم نوین از ماهیت و وجود اجتماعی انسان شده است و این فهم نوین، سبب تحول در مفهوم انسان اقتصادی شده است که لازم است از طریق تحلیل گفتمانی و پژوهش فلسفی مورد بررسی قرار گیرد. در بخش دوم به مفهوم نوین «انسان اقتصادی» از منظر مکتب تربیتی نولیبرالیسم، و نقش تعلیم و تربیت در این باره پرداخته شد.
در بخش سوم، مفهوم انسان اقتصادی را در طول تاریخ لیبرالیسم از منظر فوکو و اسمیت مورد بررسی قرار میدهیم.
فوکو و «انسان نفع جو»
فوکو در بررسی مفهوم انسان اقتصادی، از سوژه نفعجو در تجربهگرایی انگلیسی هیوم و لاک آغاز میکند. چنانکه او بیان میدارد، تجربهگرایی انگلستان برای نخستین بار در تاریخ فلسفه غرب سوژهای را معرفی میکند که تعریف آن در قالب مفاهیم مذهبی قرون وسطی همانند اختیار، هبوط و… نیست بلکه در قالب سوژة انتخابهای فردی تقلیلناپذیر و انتقالناپذیر، نمود پیدا میکند.
تقلیل ناپذیری اشاره به بازگشت به نقطهای است که به هیچ حکم و یا استدلالی نیاز ندارد و نمیتوان از آن فراتر رفت، همانند انتخاب بین امر دردناک و غیردردناک. این انتخابها غیر قابل واگذاری به دیگران هستند و فوکو معتقد است «این قاعدة انتخاب فردی فروناکاستنی، غیر قابل واگذاری و ذرهای که به طور بیقید و شرط به خود سوژه اشاره دارد، چیزی است که نفع نامیده میشود»(Foucault, 2015:366). بدین سان در اندیشة فلسفة غرب نوعی استدلال بر پایة نفع شکل میگیرد که مبنای ظهور سوژة نفعجوست.
هابز در بیان یکی از قوانین طبیعی معتقد است انسان مایل است چنانکه دیگران مایل باشند، تا جایی که برای صلح و دفاع خود لازم میداند، از حق خویش چشم بپوشد. این واگذاری حق بر مبنای صیانت نفس صورت میگیرد ولی برخی حقوق مانند «حق دفاع از جان»، غیرقابل واگذاری است. مبنای این واگذاری حق همان نفع است که عقل آن را تشخیص میدهد (Copleston, 2007). لاک نیز گرچه تفاوتهایی با هابز دارد ولی در باب قرارداد اجتماعی استدلال مشابهی دارد و معتقد است افراد در فرآیند این قرارداد بخشی از آزادی طبیعی خود را برای بهرهگیری از امنیت و حفظ مالکیت خود واگذار میکنند و تن به حاکمیت دولت میدهند.
هیوم نیز به سبک لاک معتقد بود «سودمندی شالودة نهاد حکومت است». حکومت ابداع عقلانیای است که نتیجة آن منافع مهم برای بشریت همچون صلح، عدل و قدرت پیگیری برنامههای فردی و جمعی است. ایدة قرارداد یا پیمان اولیه گرچه آغازی(واقعی یا واهی) برای تشکیل حکومت است ولی سودمندی، مبنای مشروعیت حکومتهاست(Hume, 1896). بنابراین گرچه هابز، لاک و هیوم در باب تفسیر وضعیت طبیعی و قرارداد اجتماعی باهم تفاوتهایی دارند ولی به اذعان فوکو، اندیشة آنها مؤلفهای نوین را مطرح ساخت و آن «منفعت» است.
مسأله دیگری که سوژة نفعجو بعد از «قرارداد اجتماعی» بدان گرفتار میشود، تبدیل شدن به «سوژة حقوقی» یا «انسان قانونی» است که فوکو به تفصیل به بحث درباره آن میپردازد. مسأله این است که آیا با وارد شدن به قرارداد اجتماعی، سوژة نفعجو به صورت پالایششده و محاسبهگر تبدیل به سوژه حقوقی میشود یا نه؟ به عبارت دیگر بعد از ورود به قرارداد اجتماعی، تا چه حد پیروی از قانون جایگزین ویژگیهای سوژة نفعجو میشود؟(Foucault, 2015). برای توضیح این امر دوباره به تفسیر هیوم در باب قرارداد اجتماعی برمیگردیم. هیوم معتقد بود مبنای قرارداد اجتماعی، منفعت است ـ و همانطور که بیان شد ـ اگر حکومت نتواند این منفعت را تامین کند، الزام تبعیت از قرارداد از بین میرود بنابراین هیوم سوژة نفعجو را متعالیتر از سوژة حقوقی میداند و منفعت را معیار الزام به قانون میداند. افراد وارد قرارداد اجتماعی میشوند تا دولت از آنها حمایت کند و امنیت آنها را تامین کند، «اما وقتی به جای حمایت و امنیت، آنها با ظلم و ستمگری مواجه شوند، از این قرارداد آزاد خواهند بود(که این امر در هر قرارداد مشروط اتفاق میافتد) و آنها دوباره به وضعیت آزادیای برخواهند گشت که قبل از تأسیس حکومت وجود داشت»(Hume, 1896: 281) بنابراین در منظر «لیبرالیسم کلاسیک»، سوژه نفعجو فراتر از سوژة حقوقی است. فوکو در تحلیل این نکته به منطق متباین قرارداد و بازار اشاره میکند و معتقد است بازار و «قرارداد» مکانیسم مخالف هم دارند، چون در بازار ما با سوژه نفعجو مواجهیم که سازوکار خودخواهانه بر آن حاکم است. به این ترتیب فوکو به مسألهای مهم در انسانشناسی لیبرالیسم قرن هفدهم اشاره دارد و آن ناهمگونی انسان اقتصادی(سوژة نفعجو) با انسان حقوقی است(Foucault, 2015).
فوکو به مسألهای مهم در انسانشناسی لیبرالیسم قرن هفدهم اشاره دارد و آن ناهمگونی انسان اقتصادی(سوژة نفعجو) با انسان حقوقی است
1- آدام اسمیت و «انسان مبادلهگر»
نظریات اسمیت در باب بازار، حداقل در کتاب ثروت ملل بر مبنای انگیزة خودخواهانة انسان قرار دارد: «این خیرخواهی قصاب، آبجوساز و یا نانوا نیست که شام ما را تأمین میکند، بلکه توجه آنها به تأمین منافع خودشان است. ما مدیون عشق آنها به خودشان هستیم نه انسانیت آنها»(Smith, 1776: 56). اسمیت در «ثروت ملل» انسانی را به تصویر میکشد که مبادلهگری اساس فعالیت او را تشکیل میدهد(Read, 2009).
اسمیت برای ایجاد هماهنگی بین انتخابهای عقلانی خودخواهانه مختلف انسانها، به نظریة دست پنهان روی آورد. فوکو معتقد است «دست پنهان ملازم انسان اقتصادی است، یا به عبارتی، آن نوع سازوکار عجیب و غریبی است که باعث میشود انسان اقتصادی به منزلة سوژه فردی نفعجو، درون کلیتی عمل کند که از چنگ او میگریزد و در عین حال عقلانیت انتخابهای خودخواهانهاش را شکل میدهد»(Foucault, 2015: 371). فوکو در بحث از نتایج مفهوم دست نامرئی معتقد است این نظریه، فرآیند بین فعالیت خودخواهانة سوژة نفعجو و رشد ثروت جمعی را فرآیندی رؤیتناپذیر میداند(Ibid). این رؤیتناپذیری نه تنها نقص نیست، بلکه از ضروریات بازار است. میتوان نظریة اسمیت را در مقابل نظریات حامی عقلانیت کلی در بازار قرار داد. عدم عقلانیت کلی در اقتصاد باعث میشود پیگیری نفع شخصی تنهاترین و موجه ترین هدف افراد باشد.
البته اسمیت همچنین در تلاش است عشق به خویشتن مدنظر خود را از خودبینی مدنظر افرادی مثل مندویل جدا سازد. «درهبیدی و رضایی» معتقدند نظریة فضایل اخلاقی اسمیت نظریهای سلسلهمراتبی است((Rezaei & Darebidi, 2006. در بخشی از این طیف، فضایل اخلاقی متوسطی قرار دارد که با کنش اقتصادی سر و کار دارد و فضایل اخلاقی عالی نیز شامل همدلی است. البته در طول این طیف همواره نفع شخصی به نوعی حضور دارد؛ در فضایل میانه، نفع شخصی به صورت خودخواهی مبادلهگرانه درمیآید که اسمیت در ثروت ملل به دفاع از آن پرداخت و در فضایل عالی نفع شخصی به صورتی بلندپروازانه و دور اندیشانه درمیآید. نتیجة این طیف از فضایل این است که اسمیت خودخواهی انسان را تنها محرک فعالیتهای او نمیداند و معتقد است فعالیتهای انسان حاصل ترکیبی پیچیده از محرکهای مختلف است(Morgan, 2006).
اسمیت خودخواهی انسان را تنها محرک فعالیتهای او نمیداند و معتقد است فعالیتهای انسان حاصل ترکیبی پیچیده از محرکهای مختلف است
بنابراین اقتصاد سیاسی در تلقی اسمیت با تلقی نولیبرالیسم از اقتصاد به عنوان فن حکمرانی و تنظیم رفتار، تفاوت دارد و مقابل آن میایستد. این همان تفاوت انسان اقتصادی مبادلهگر اسمیت با انسان اقتصادی رقابتی نولیبرالیسم است که متفکران مختلف به آن اشاره کردهاند(Read, 2009; Olssen & Peters, 2005). تلقی انسان اقتصادی در منظر اسمیت به تعبیر فوکو، حاکم را از قدرت خلع میکند «چون بیکفایتی اساسی، بنیادین و اصیل او، یعنی ناتوانی در کنترل کلیت قلمرو اقتصادی را آشکار ساخته است»(Foucault, 2015: 392). این موجب تحدید مرزهای حاکمیت میشود. این همان فراتر رفتن سوژه اقتصادی از سوژه حقوقی است. در ادامه درباره اندیشه های جان استوارت میل و اندیشمندان نئوکلاسک در باب انسان اقتصادی سخن گفته خواهد شد.
ادامه دارد …
این مقاله در پژوهش نامه مبانی تعلیم و تربیت، پاییز و زمستان 1397، سال 8، شماره 2 منتشر شده است.
انتهای پیام/
از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.
منبع: خبرگزاری فارس