به گزارش خبرگزاری فارس، این مقاله در هفت بخش تنظیم شده است. متنی که میخوانید بخش دوم مقاله حمداله محمدی و دیگران با عنوان «تعلیم و تربیت و کارآفرین رقابتی: تاملی بر تحول مفهوم «انسان اقتصادی» از مکتب تربیتی لیبرالیسم کلاسیک تا نولیبرالیسم» است:
در بخش اول مطرح شد که اصلاحات بازارمحور نولیبرالیسم در سالهای اخیر به عنوان بخشی از ضرورت عصر حاضر رسوخ کرده و سبب فهم نوین از ماهیت و وجود اجتماعی انسان شده است و این فهم نوین، سبب تحول در مفهوم انسان اقتصادی شده است. لذا مفهوم «انسان اقتصادی» به عنوان مبنای انسانشناختی مکتب تربیتی نولیبرالیسم، نیاز است از طریق تحلیل گفتمانی و پژوهش فلسفی مورد بررسی قرار گیرد.
در این بخش به تحلیل مفهوم «انسان اقتصادی» از منظر مکتب تربیتی نولیبرالیسم، و نقش تعلیم و تربیت در این باره می پردازد.
در این پژوهش از روش تحلیل مفهومی از نوع «ارزیابی ساختار مفهوم» بهره برده شده است. همانطور که کومبز و دنیلز(1388: 56) بیان میکنند، هدف تحلیل «ساختار مفهوم» فهم ساختار مفهومی زیرساز یک نظریه و تعیین کفایت آن برای استفاده در تحقیقات تربیتی است. این متفکران رهنمود برای ارزیابی ساختار مفهوم بیان میکنند: نگاه به فرد و جهان، توانایی در نیل به مقاصد تربیتی، موجه بودن فرآیندهای زیربنای ساختار مفهومی و بررسی انسجام و ناسازواریهای ساختار مفهومی.
در این پژوهش سعی بر آن است با تکیه بر چارچوب فکری فوکویی، «انسان اقتصادی» به عنوان یک مفهوم مورد تحلیل قرار گیرد و فرآیندهای زیربنایی(با تاکید بر مبانی انسانشناختی نولیبرالیسم) این ساختار مفهومی، میزان انسجام و ناسازواری و همچنین شیوة دید آن به افراد مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد و در نهایت توانایی آن در نیل به اهداف تربیتی، بررسی شود. به عبارت بهتر، ارزیابی ساختار مفهوم انسان اقتصادی شامل پاسخ به سؤالات زیر در پرتو مطالعات فلسفی است: مفهوم «انسان اقتصادی» دارای چه مبانی فلسفیای است؟ آیا عناصر تشکیلدهندة مفهوم انسان اقتصادی باهم سازوار هستند؟ آیا با توجه به مبانی انسانشناختی و سازواری، مفهوم انسان اقتصادی میتواند در نیل به اهداف تربیتی مفید باشد؟
-
فوکو نولیبرالیسم را به عنوان نوعی از ذهنیت حکومتی و یا به عبارت بهتر به عنوان «شکلی از عمل» مورد تحلیل قرار داد مفهوم ذهنیت حکومتی (Governmentality) متشکل از 2 بعد است:Govern (حکومت) و Mentality(ذهنیت).
ذهنیت حکومتی
فوکو برپایة مفهوم نوینی که از قدرت و سوژه ارائه کرده بود، نولیبرالیسم را نه صرفاً به عنوان نوعی اندیشه در باب دولت و حکومت؛ بلکه به عنوان نوعی از ذهنیت حکومتی و یا به عبارت بهتر به عنوان «شکلی از عمل» مورد تحلیل قرار داد (Flew, 2012). مفهوم ذهنیت حکومتی (Governmentality) متشکل از 2 بعد است:Govern (حکومت) و Mentality(ذهنیت). فوکو با ابداع این مفهوم معتقد است مطالعة فناوریهای قدرت بدون بررسی عقلانیت زیربنای آنها ممکن نیست(Lemke, 2001a). بنابراین مفهوم ذهنیت حکومتی در منظر فوکو دارای 2 بعد است: اول عرصة گفتمانی برای مشروعیتبخشی به کاربرد قدرت و بعد دوم عرصة مداخله یا کاربرد قدرت است که شامل پرورش سوژه و ایجاد فرآیندها، نهادها و قوانینی است که حکومت را ممکن میکنند.
مفهوم «زیست قدرت» و «زیست سیاست» محور مطالعات فوکو در باب ذهنیت حکومتی است. او با این مفهوم جنبة دیگری از قدرت را مطرح میکند که هدف آن نه ایجاد محدودیت و انضباط با بهرهگیری از قوة قهریه، بلکه اِعمال انضباط بر زندگی افراد است که در پی افزایش سودمندی و سر به راه بودن آنهاست(Dreyfus & Rainbow, 2001). در حالیکه قدرت سرکوبگر در پی آن است تا از طریق ایجاد محدودیت و اعمال کنترلهای بیرونی مانند شکنجه و تنبیه، انضباط را عملی سازد، مبنای «زیست سیاست» اِعمال قدرت به شیوهای نوین و با بهرهگیری از فناوریهای نوین قدرت است.
زیست قدرت «بیشتر از اینکه از طریق قدرت جبری تمامیتگرا اِعمال شود، توسط نظامی پیچیده از «قدرت/ دانش» اتفاق میافتد»(Oksala, 2013:62). در مفهوم زیست سیاست، قدرت با مفاهیمی مثل تولد، مرگ، سلامت و جنسیت مرتبط میشود و از آن میتوان به ظهور زیستشناسی در سیاست تعبیر کرد؛ به عبارت دقیقتر در مفهوم زیست سیاست، مقولات مربوط به زندگی و سیاست برای ایجاد یک ذهنیت حکومتی گردهم میآیند و خود زندگی مورد هدف سیاست قرار میگیرد. مسأله زیست سیاست نحوة مدیریت نیروهای بدن انسان برای شکل دادن سوژههای مورد هدف است(Mills, 2013). بنابراین میتوان گفت در فرآیند زیست سیاست، کاربرد قدرت از طریق اعمال کنترل غیرمستقیم بر عناصر حیات انسان مانند کنترل جمعیت(شامل زاد و ولد و مرگ) و کنترل سلامت جسمی و روانی افراد صورت میگیرد. برای رسیدن به این هدف زیستشناسی و روانشناسی عناصر مهمی هستند که قدرت از آنها بهره میگیرد.
-
تعلیم و تربیت یکی از مهمترین ابزارهای سوژهپروری است و به همین دلیل بسیار مورد توجه نولیبرالیسم است.
«فناوری خود» و تعلیم و تربیت
ظهور مفهوم نوین از انسان اقتصادی به عنوان «کارفرمای خویشتن» تحولی در «ذهنیت حکومتی» و به تبع آن تعلیم و تربیت به شمار میرود. در حالیکه انسان اقتصادی لیبرالیسم کلاسیک، انسان آزاد است و دولت و دیگران باید به این آزادی و خودمختاری او احترام بگذارند، انسان اقتصادی نولیبرالیسم تبدیل به انسان قابل دستکاری و قابل مدیریت میشود(Olssen & Peters, 2005) که باید از طریق مداخلة فعال دولت ایجاد شود. بنابراین در حالیکه «ذهنیت حکومتی» کلاسیک بر سیاست عدم مداخله تاکید میکرد، نولیبرالیسم مبتنی بر مداخلة فعال از طریق فرآیند سوژهپروری است(Rapper, 2015). نولیبرالیسم سعی دارد از طریق فناوریهای نوین قدرت همانند فناوریهای پایش مداوم در نهادهای تربیتی، افراد را به کارفرمایانی بدل کند که به صورت مداوم برای دستیابی به شایستگیها و مهارتهای لازم برای تحقق سرمایه انسانی و رقابت در شرایط نابرابر و متغیر نوین در حال کنترل خویشتن هستند(Cotoi, 2011). تعلیم و تربیت یکی از مهمترین ابزارهای سوژهپروری است و به همین دلیل بسیار مورد توجه نولیبرالیسم است.
در فرآیند تعلیم و تربیت و سوژهپروری نولیبرالیسم، در مقابل فناوری سنتی حکومت ـ که مبتنی بر سلطه بود ـ فناوری نوینی ظاهر میشود که فوکو از آن به «فناوری خود» تعبیر میکند. فناوری خود ناظر به پرورش سوژه از طریق کارکردهای نوین قدرت همانند استانداردسازی، پایش عملکرد و ارزیابی مداوم در داخل نظامهای تربیتی است که «شور» و «رایت» از آن به گسترش فرهنگ پایش در نهادهای تربیتی تعبیر میکنند و هدف آن، تربیت نوع خاصی از سوژه است: «افرادی مدیر بر خویشتن که خود را تسلیم پایش مداوم میکنند»(Shore & Wright, 2000). انسان اقتصادی نولیبرالیست که هدف پرورش سوژه است، انسانی ذرهای، آزاد و خودمحور است(Rapper, 2015). با توجه به این دو دیدگاه متناقضنما، میتوان گفت پرورش سوژه در ذهنیت حکومت نولیبرالیسم شرایطی را مهیا میسازد که طی آن فرد در ظاهر آزاد و مختار است، ولی در نگاهی ژرفتر مجبور به تطابق با اصول و ارزشهای مدنظر ارزشیابیها و پایشهای استاندارد و مداوم است. از این امر میتوان به تنظیمگری پنهان و به تعبیر «استفن بل» تنظیمگری مجدد یاد کرد که «نه به معنای ترک کنترل دولتی، بلکه شکلگیری نوع نوینی از کنترل است… و در آن، دولت در پی کنترل نامشهود، غیرمستقیم و مبتنی بر خود کنترلی افراد است»(Ball, 2003: 217).
-
انسان اقتصادی نولیبرالیسم تبدیل به انسان قابل دستکاری و قابل مدیریت میشود که باید از طریق مداخلة فعال دولت ایجاد شود. نولیبرالیسم مبتنی بر مداخلة فعال از طریق فرآیند سوژهپروری است
بنابراین در ذهنیت حکومتی نولیبرالیسم سعی بر آن است از طریق اعمال زیست قدرت و فناوری خود در فرآیند تعلیم و تربیت، افرادی را پرورش دهد که خودمحوری و ذرهوار بودن، ویژگی اساسی آنهاست. این سوژهها در ظاهر آزاد و مختار هستند تا زمان و منابع خود را برای تحقق هرچه بهینهتر سرمایة انسانی در وجود خودشان مدیریت کنند. کارآفرینان رقابتی در دنیایی از عدم قطعیت، مسؤولیت و خطرپذیری در قبال تصمیمات خود را بر عهده میگیرند و دولت هیچ تعهدی برای تضمین خوشبختی آنها ندارد و صرفا از طریق مداخله در شرایط بازار، امکان رقابت آزاد را برای آنها مهیا میسازد. در حقیقت دولت از طرفی خود را نسبت به تامین خدمات عمومی و حمایتی رها میسازد و از طرف دیگر مبتنی بر فناوریهای نوین قدرت، کنترل غیرمستقیم بر شکلگیری هویت آنها دارد.
-
انسان اقتصادی، محور ذهنیت حکومتی در مکتب نولیبرالیسم است و فهم تعلیم و تربیت نولیبرال تنها در سایة بررسی مبانی انسانشناختی و مفهوم انسان اقتصادی ممکن است
انسان اقتصادی، محور ذهنیت حکومتی در مکتب نولیبرالیسم است و فهم تعلیم و تربیت نولیبرال تنها در سایة بررسی مبانی انسانشناختی و مفهوم انسان اقتصادی ممکن است. در بخش سوم، مفهوم انسان اقتصادی را در طول تاریخ لیبرالیسم مورد بررسی قرار میدهیم و نیز به بررسی کفایت این مفهوم برای نیل به اهداف تربیتی و میزان سازواری درونی آن میپردازیم.
ادامه دارد …
این مقاله در پژوهش نامه مبانی تعلیم و تربیت، پاییز و زمستان 1397، سال 8، شماره 2 منتشر شده است.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری فارس